یادی از دانشمندی رنج دیده و ناکام: فریتس ولف

«و آن روز که حسنک‌ را‌ بر‌ دار کردند،استادم بونصر روزه بنگشاد و سخت غمناک و اندیشه‌مند بود چنان‌که به‌ هیچ وقت‌ او را چنان ندیده بودم و می‌گفت:چه امید ماند؟» (تاریخ بیهقی)

اگر کسی از‌ من بخواهد که از‌ مهمترین‌ کاری که تاکنون دربارهء شاهنامه انجام‌ گرفته است نام ببرم،بی‌درنگ از«فرهنگ شاهنامه»تألیف فریتس ولف نام خواهم برد.

فریتس ولف در یازدهم نوامبر سال 1880 در برلین به جهان‌ آمد و بخش بزرگ‌ زندگی خود را نیز در همین شهر گذراند.او پس از گذراندن دورهء دبیرستان در کالج‌ رویال فرانسیس‌ به شهرهای مونیخ،هایدلبرگ،برلین و گیسن رفت و در رشته‌های‌ ادبیات‌،هنر‌،زبان‌شناسی و ایران‌شناسی به تحصیل پرداخت و در سال 1905 در شهر گیسن در نزد کریستیان بارتولمه-بنیانگذار رشتهء ایران‌شناسی-در همین رشته رسالهء دکترای خود را با عنوان«مصدر در زبانهای‌ هندی‌ و ایرانی»نوشت.پیش از آن استاد او بارتولمه براساس تألیفات خود چون«فرهنگ ایرانی باستانی»و«فعل در ایرانی‌ باستان»دست به ترجمهء اوستا به زبان آلمانی زده بود،ولی‌ تنها‌ به ترجمهء گاثاها کامیابی یافت.فریتس ولف کار استاد خود را ادامه داد و براساس«فرهنگ ایرانی‌ باستان»اوستا را از متنی که گلدنر تصحیح کرده بود،به زبان آلمانی‌ ترجمه‌ نمود‌ و آن‌ را به استاد خود‌ بارتولمه‌ تقدیم‌ کرد.همین ترجمه اسـت که سپستر راهنمای ترجمهء یشت‌ها به زبان فارسی توسط شادروان ابراهیم پورداود گردید.

فریتس ولف پس از‌ پایان‌ کار‌ ترجمهء اوستا بی‌درنگ به تألیف«فرهنگ شاهنامه» پرداخت‌.اساس‌ تنظیم این فرهنگ،شاهنامهء چاپ ژول مول‌ بـود،ولی در کنار آن متن‌ شاهنامهء چاپ تـورنر مـاکان‌ و شـاهنامهء‌ چاپ‌ فولرس‌-لندآوئر را نیز رعایت کرد.گذشته‌ از این واژه‌های‌ لغت شهنامه تألیف عبدالقادر بغدادی (با نشانهء اختصاری AB)و واژه‌های شاهنامه در لغت فـرس تـألیف اسدی‌ طوسی‌‌‌(با نشانهء اختصاری Asadi)را نیز در فرهنگ خـود پذیرفت.

شیوه‌ای‌ که‌ ولف برای تنظیم فرهنگ خود برگزید،همان روش تقسیم‌بندی شاهنامه‌ در تصحیح مول است.بدین‌گونه که‌ او‌ متن‌ شاهنامه را به پنـجاه پادشاهی بـخش نموده‌ است.چون دو تا از‌ این‌ پادشاهی‌ها‌ یعنی پادشاهی کیکاوس و کـیخسرو هریک دارای چند داستان مستقل هستند و در چاپ مول هر‌ داستان‌ آنها‌ از نو شماره‌گذاری شده‌اند،از این‌ رو در«فرهنگ ولف»داستانها با حـروف d,c,b و غیره‌ در‌ جلوی شمارهء پادشاهی‌ها مشخص شده‌اند،مثلا 12 b یعنی:پادشاهی کیکاوس،داستان جنگ هاماوران‌ و 13‌ e یـعنی‌:پادشاهی کیخسرو،داستان بیژن و منیژه.ولی حرف a را که انتظار می‌رفت به‌ نخستین داستان‌ این‌ پادشاهی‌ها داده شود،انـداخته است و شـمارهء نخستین داستان این دو پادشاهی با شمارهء‌ خود‌ پادشاهی‌ها‌ یکی است.همچنین بـرای دیـباچه نـشانهء E (Einleitung)و برای هجونامه نشانهء S (satire)برگزیده شده است.متأسفانه‌ مول‌ در شماره‌گذاری پادشاهی‌ها سهو کرده است،بدین ترتیب کـه پادشاهی اردشیر بابکان‌ و پادشاهی‌ شاپور‌ اردشیر هردو را شمارهء 22 داده است.مول بعدا به این سهو خود پی برد‌ و برای‌ آن‌که‌ رقم پنجاه پادشاهی را نگهداشته باشد،شمارهء 30 را انداخته است.ولف‌ در‌ تنظیم فرهنگ خود ناچار سهو مول را نیز پذیرفته است.

شیوهء ثبت واژه‌ها در این فرهنگ‌ چنین‌ است کـه واژه‌‌های شاهنامه بترتیب الفبا و خط فارسی با آوا نوشت به‌ لاتین‌ و معنی آن به آلمانی تـنظیم شـده‌اند و سپس‌ در‌ زیر‌ هر واژهء همهء موارد کار رفت آن‌ در‌ شاهنامه بر طبق شیوه‌ای که قبلا یـاد شـده ثبت گردیده است. اگر واژه‌ای‌ دارای‌ چند معنی باشد به هر‌ مـعنی‌ بـا نشانه‌های‌ C و B و A و غیره‌ جایی‌‌ جداگانه اختصاص داده شده است.همچنین‌ در‌ موارد ضروری وضعیت دستوری آنها چون:صفت،اسم،مـصدر،قید،مفرد،جمع‌،نام‌ کس،نام جای،حرف اضافه،اسم‌‌ مفعول،اسم فاعل،پیشوند‌ فعلی‌ و غیره تعیین گردیده است و فعل‌های‌ ساده‌ از فعل‌های‌ پیشونددار و دیگر فعل‌های مرکب جدا شده‌اند و در صورتی کـه بیتی از‌ نظر‌ وزن یا قافیه نقصی داشته‌ بدان‌ نیز‌ اشاره شده است‌.گذشته‌ از ایـن در زیر‌ بسیاری‌ از واژه‌ها،ترکیب‌ها، عبارت‌ها و اصطلاح‌های مربوط بـه آن واژه نـیز ثبت شده و برخی از‌ این‌ موارد نیز به آلمانی‌ معنی شده‌اند‌.برای‌ نمونه در‌ زیر‌ واژهء‌«دل»از 183 ترکیب‌ این واژه یاد شده است، مانند دل آراستن،دل آزاد،بر(بـه)دل آسان(گران‌،سخت‌)،دل آگنده،بـه(ز)مهر (خشم،کین‌،کینه‌)دل‌ آگنده‌،در‌ دل آمد(بود‌)که‌…، دل به جای آمدن و غیره و غیره.

ولف در تنظیم فرهنگ خود همهء مواردی را که یک‌ واژهء‌ شاهنامه‌ در چاپ‌های مول و ماکان و فولرس و فرهنگ‌های اسدی‌ و عبد‌القادر آمده‌ است‌ ثبت‌ کرده‌ است،مگر در مـورد برخی از ضمایر و حروف اضافه و حروف ربط که تنها به ثبت موارد مهم آنها بسنده کرده‌ است.این فرهنگ دارای 8 صـفحه پیشگفتار و 911‌ صفحه متن اصلی است کـه از این‌ مقدار 27 صفحهء آن شامل فهرست واژه‌‌هاست.در این فهرست که بـه دو بـخش فعل‌ها و واژه‌های دیگر تقسیم شده است،همهء واژه‌های شاهنامه‌ به‌ترتیب‌ حرف پایانی واژه‌ها تنظیم‌ شده‌اند و ازاین‌رو برای پژوهش قافیه در شاهنامه کـمک بزرگی است.گذشته از ایـن در یک دفتر جداگانه در 109 صفحه هـمهء بیت‌های سه چاپ مول‌،فولرس‌ و ماکان در جدولی‌ با یکدیگر تطبیق شده‌اند تا با کمک آن بـتوان جای بیتی در یکی از این سه چاپ را بـه‌آسانی در‌ دو‌ چاپ دیگر پیدا نمود.

کسی‌ که‌ تاکنون ایـن فرهنگ را ندیده است از همین شرح کوتاه می‌تواند پیش خود حدی بزند که تنظیم فرهنگی به ایـن شیوه بـرای کتابی به‌ حجم‌ شاهنامه حتی با بهره‌‌ گیری‌ از دسـتگاه کامپیوتر کـار آسانی نیست.فریتس ولف یک چنین کار دشواری را به‌ تن تنها و با دقت و روش علمی بی‌مانندی آغاز کرد و پس از 25 سال کار بی‌وقفه به‌انجام‌‌ رسانید‌.مؤلف در آغاز پیشگفتار کوتاه خود نوشته است: «به این ایراد که تألیف یک‌ فرهنگ شاهنامه پیش از داشتن متن قابل اعتمادی از این کتاب کار درستی نیست،می‌توان چنین‌ پاسخ‌ داد که‌ همین ایراد خود درستی این کار را تا حدودی توجیه می‌کند.چون برای تهیهء یک متن انتقادی‌ از کتابی به حجم شاهنامه،داشتن نظری کلی بر مواد چاپ‌‌های‌ حاضر‌ دارای‌ فایدهء بسیار بزرگی است…»

این نظر ولف کاملا درست است و این بنده که سالهاست برای تهیهء یک ‌‌متن‌‌ انتقادی از شاهنامه کوشش می‌کند،اگر توفیقی در این راه بدست آورده باشد‌،بخشی‌ از‌ آن را مدیون همین فرهنگ می‌داند.چون در تصحیح انتقادی شاهنامه که از آن‌ دست‌نویسی‌ نزدیک بـه زمان شاعر در دست نیست،بسیار پیش می‌آید که مصحح برای‌ شناخت ضبط درست از‌ نادرست‌ نیاز به داشتن موارد مشابه دارد.اگر شاهنامه حجمی‌ کوچک یا میانه داشت،می‌شد آن را در مدت کوتاهی چندین بار خواند و بسیاری از جزئیات آن را در یاد یا یادداشت‌ نگهداشت.در مورد کتابی به حجم شاهنامه چنین‌ کاری شدنی نیست.ولی اکنون این فرهنگ به مصحح شاهنامه امکان می‌دهد که در موارد ضروری ضبط‌‌های مشابه را بدست آورد.این کار‌ البته‌ نیاز به رنج جستجو دارد و همیشه نیز با کامیابی همراه نیست.ولی اگر حتی یک پنج این رنج به هدف رسد خود گنجی گرانبهاست.در هرحال بدون این فرهنگ مصحح‌ حتی‌ اگر در شاهنامه ممارست‌ بسیار داشته باشد و تجربه‌ای بزرگ بهم رسانیده باشد،باز در بسیار جاها دانش و توانش‌ شناخت درست را از نادرست ندارد و ناچار جز آن‌که کوروار ریسمان‌ اقدام‌ نسخ را بگیرد و یا به پیروی از آیین نیاکان ذوق خود را ملاک قرار دهد کار دیگری از او ساخته نیست.

ولی ارزش«فرهنگ شاهنامه»تنها برای تهیهء متن‌ انتقادی‌ شاهنامه‌ نیست.‌ ‌بلکه ما با کمک‌ این‌ فرهنگ‌ می‌توانیم هم در موضوع‌های دستوری و لغوی و سبکی شاهنامه‌ پژوهش کنیم و هم از مطالب شاهنامه در پژوهش مسائل تاریخ و فرهنگ ایران باستان‌‌ بهره‌مند‌ گردیم‌.بدون این فرهنگ برخی از ایـن پژوهش‌‌ها اصلا‌ غیرممکن‌ و در هرحال‌ ناقص خواهد بود.

هنگامی که فریتس ولف سرگرم تألیف ایـن فرهنگ بود شاید کمتر ایـن امید را‌ داشت‌ که‌ بتواند به این زود‌ی‌ها یک چنین کار پرهزینه‌ای را بچاپ‌ رساند.ولی پایان کار او اتفاقا با آغاز جشن هزارهء فردوسی در ایران همزمان گردید و چون در این‌ زمان‌ حکومت‌‌ نازی‌ها بر آن شد که شرکتی در این جشن کند و گامی‌ در‌ راه بزرگداشت شاعر ایران‌ بردارد،قرعه به نام این کتاب افتاد.ایران‌شناس مشهور آلمانی شدر‌(H.H.Schaeder‌) آستین‌ همت را بالا زد و توانست دو تن صاحب نفوذ را در وزارت‌ خارجهء‌ آلمان‌ بـه نـام‌‌های‌ دکتر استر(Ister)و فن‌ هاینتس(V.Heinz)برای پذیرفتن هزینهء کلان چاپ این‌ کتاب‌‌ بوسیلهء‌ بخش فرهنگی وزارت خارجهء آلمان،با خود هم سخن گرداند و بدین ترتیب این‌ کتاب‌ در‌ چاپخانهء رایش آلمان به شاهانه‌ترین صـورت بچاپ رسید.

کسی چون فردوسی و ولف‌ که‌ جشن‌ و عزا و عید و آدینه نشناسد و سالیان درازی از عمر خود را شب و روز،بی‌وقفه و رایگان‌ بر‌ سر کاری نهد،پس از آن‌که کار خود را به‌پایان رسانید چه می‌کند؟ لابد‌ نخست‌ نفسی‌ براحت می‌کشد و زمانی اطاقک خود را که هوای آن به بوی کتاب آلود گشته است‌ ترک‌ می‌کند تا گشتی در هوای آزاد بزند.اگر زمستان است یک بار‌ سفیدی‌ و سردی‌ برف را از نزدیک حس می‌کند.اگر بهار است سری به باغ بزند و ببیند که‌ آیا‌ گل‌ها‌ هنوز به همان رنگ‌وبوست که بود.اگر تابستان‌ است از کوچه باغی‌ بگذرد‌ و از شاخی که از دیوار سر به بیرون کشیده بـه یاد روزهای‌ جوانی دزدانه میوه‌ای بچیند‌.سری‌ هم بـه خیابانهای شهر بزند و ببیند کجا را ساخته یا باز ویران‌ کرده‌اند‌،در رفتار مردم چه دگرگونی‌هایی روی داده‌ و ماهرویان‌ را‌ شیوهء دلبری‌ها از چه‌گونه اسـت.بـه روی‌ کودکان‌ خود که از پدر جز قیافه‌ای اخمو و عینکی نمی‌شناختند و همیشه از کنار او‌ با‌ احتیاط می‌گذشتند،اگر در این‌ میان‌ خود بزرگ‌ و صاحب‌ فرزند‌ نشده باشند،لبخندی محبت‌آمیز بزند و دست‌ نوازشی‌ بـر سـر آنها کشد.با زن خود که از او جز سایه‌ای‌ نمی‌شناخت‌ که گاه‌گاه خم می‌شد و فنجانی می‌نهاد‌ یا برمی‌داشت،یک‌ بار‌ با‌ فرصت بنشیند و تا پایان گپی‌ بزند‌.تن فرسوده را کـه در اثـر سالها کار بی‌وقفه روبه‌ ویرانی نهاده است‌،اگر‌ هنوز مرمت‌پذیر است درمانی کند‌.کتابی‌ کم‌زحمت‌ و پر فروش را‌ هم‌ بچاپ رساند و گذشته از‌ شهرت‌ و جایزه،وجهی هم به دست آورد تا یک‌ بـار خواهش زن و فـرزند را برآورده‌ سازد‌…

ولی فریتس ولف پس از انجام‌ کار‌«فرهنگ شاهنامه‌»بلافاصله‌ به‌ ادامهء تصحیح‌ شاهنامهء چاپ‌ فولرس که ناتمام مانده بود پرداخت و آن را نیز به‌پایان رسانید.

ولف در آغاز‌ پیشگفتار‌ خود بر«فرهنگ شـاهنامه»این بیت‌ فردوسی‌ را‌ مناسب‌ حال‌‌ خود نقل کرده‌ است‌: من این نامه فرّخ گرفتم به فال‌ / بسی رنج بردم به بسیار سال

دریغا که شاهنامه‌ برای‌ کسانی‌ چون فردوسی و ولف کـه عمر خود را‌ به‌ رایگان‌ بر‌ سر‌ این‌ کتاب گذاشتند نه فال فرّخ که تنها همان رنج بسیار سال بود.گویا در سرنوشت‌ حماسهء ملی ایران است که هرکس از دل‌وجان بدان پرداخت از جهان‌ کامی برنداشت. فردوسی نزدیک سی و پنج سال از عمر خویش را بر سر این کتاب گذاشت و پس از پایان آن چندسال آخر عـمر خود را بجای آرامش و بی‌نیازی در فقر‌ و سختی‌ و گریز از گزمه‌های محمود بسر برد،و پس از مـرگ چنان‌که معروف است مانع از آن شدند که پیکر شاعر ملی ایران را در گورستان مسلمانان به خاک سپارند،بدین‌ بـهانه‌ کـه او ستایشگر گبران بود.

فریتس ولف سرنوشتی اندوهناک‌تر از فردوسی داشت.او از دین یهود به مذهب‌ پروتستان گرویده بود،ولی این‌ حقیقت‌،خون‌خواران ددمنش را از ریختن‌ خـون‌ او بازنداشت.آخرین باری که ولف را دیدند روز 31 مارس 1943 بود.شب آن روز-یکی از آن شب‌های مخوفی که از کوچه‌ها‌ لحظه‌به‌لحظه‌ صدای گام دژخیمان حکومت‌ به‌ گوش می‌رسید و هـر حلقه‌ای که بر دری می‌کوفتند لرزه بر انـدام بیگناهان می‌افتاد-در خانهء ولف را زدنـد و دانشمند مظلوم را با خود بردند،به سفری کـه هرگز از آن‌ بازنگشت‌.

جلال خالقی، مجله ایرانشناسی، تابستان 1369، شماره 6

معرفی دستنویس کتابخانه بریتانیا

دستنویس کتابخانهء بریتانیا در لندن British Library ،به‌نشان‌ Add.21103، دویست و نود هفت برگ، بی‌تصویر، خط نسخ و نستعلیق، کاتب ناشناس، محل‌ نامعلوم، مورخ محرم 675 هجری قمری برابر ژوئن 1276 میلادی).

پنج صفحهء مقدمهء منثور و هشت صفحهء آغاز شاهنامه تا اوایل داستان جمشید و یک‌ صفحه از داستان رستم و سهراب و هفت صفحه دنبالهء آن از داستان سیاوش و یک صفحه‌ پایان کتاب، یعنی جمعا بیست و دو صفحه آن بخط نو و نسنعلیق است و بقیه بخط نسخ. بخشی که به‌خط نستعلیق است با شتاب و بی‌سلیقگی نوشته شده است و بیشتر صفحات‌ بدون جدول‌بندی است و کاتب با ولنگاری مصرع‌ها را کوتاه و بلند نوشته و فاصلهء میان بیتها را یکسان نداشته است و برخلاف بخش اصلی که بندرت به تصحیحاتی در بالای‌ واژه‌ها و کنارهء صفحات برمی‌خوریم، این صفحات نو پرست از تصحیحات و افزوده‌ها. و اما همین بخش نو بخط نستعلیق نیز احتمالاً دو خط است، یعنی پنج صفحهء مقدمهء منشور به خطی نوتر و زشت‌ترست و هفده صفحهء بقیه به خطی دیگر و آنچه پس از مقدمهء منشور در آغاز متن اصلی کتاب، یعنی در دیباچه و داستانهای گیومرت و هوشنگ و طهمورت و جمشید در بالای بیت‌ها و کنار صفحات افزوده‌اند به‌همان خط مقدمهء منثورست.

مقدمهء منثور آن چنین آغاز می‌گردد: سپاس و آفرین خدایرا که این جهان و آن جهان‌ آفرید. بندگان را اندر جهان پدیدار کرد…این همان مقدمهء کهن است، ولی پایان آن‌ به افسانهء محمود و فردوسی و هجونامه می‌انجامد. صفحهء نخستین متن اصلی، یعنی آغاز دیباچه، دارای سرلوح است با عبارت: هذا کتاب شاهنامه من کلام حکیم ابی القاسم‌ فردوسی الطّوسی رحمة اللّه تعالی. صفحات در شش ستون و 29 سطر جدول‌بندی شده‌اند. هر صفحه بدون سرنویس دارای 87 بیت است. خط کهن، یعنی خط اصلی با این بیت‌ در داستان جمشید آغاز می‌گردد:

به چنگ آمدش چند گونه گهر / چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر

تاریخ ختم شاهنامه در این دستنویس سال چهار صد هجری قمری است و پایان‌ صفحهء آخر کتاب چنین است:

سر آمد کنون قصهء یزدگرد / به ماه سفندارمد روز ارد

ز هجرت شده پنج هشتاد بار / بنام جهان داور کردگار

چو این نامور نامه آمد بین‌ / ز من روی کشور شود پر سخن

‌از آن پس نمیرم که من زنده‌ام‌ / که تخم سخن من پراکنده‌ام‌

هر آنکس که دارد هش و رای و دین‌/ پس از مرگ بر من کند آفرین

کتبت من النسخه فی محرم سنه خمس و سبعین و ستمایه. کذا فی منقول عنه سنه 675.

در آغاز این دستنویس یک نفر بخط نستعلیق شکسته و خوش بیتهایی نوشته:

دوستی با مردم دانا نکوست‌ / دشمن دانا به از نادان دوست الخ

و در میان آن بیت‌ها به‌همان خط تاریخ دهم ذی الحجّه 1253 گذاشته است.در همین‌ صفحه در بالا به انگلیسی نوشته است:

Obtained it about 1847 at shiraz from a parsee mho brought it from yezd at . my request.H.S

سال 1848 میلادی برابرست با سال 1264 هجری قمری(سال جلوس ناصرالدّین‌ شاه قاجار)که یازده سال از تاریخ پیشین،یعنی سال 1253 است.بدین ترییب این‌ دستنویس تا آن سال پیش در ایران بوده و در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه از ایران‌ خارج شده است.

سخنرانی دکتر خطیبی پیرامونِ «چو ایران نباشد تن من مباد»

سخنرانی در همایش بزرگداشت فردوسی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در تاریخ 24 اردیبهشت 1393.

عنوان سخنرانی: دربارۀ بیت چو ایران نباشد تن من مباد.

زمان: 20 دقیقه

https://drive.google.com/file/d/0B5mU17-ADRuaRTFPUzlOUjFYT1U/edit?pli=1

دیباچه شاهنامه – گفتار اندر ستایش سلطان محمود

  1. بدین نامه من دست بردم فراز[1] / به نام شهنشاه گردن‌فراز
  2. خداوند تاج و خداوند تخت / جهاندار و بیدار و پیروزبخت
  3. جهان آفرين تا جهان آفريد[2] / چنو شهریاری[3] نيامد پديد
  4. چو خورشيد بر گاه بنمود[4] تاج[5] / زمين شد بكردار تابنده عاج
  5. ابوالقاسم آن شاه پيروز بخت[6] / نهاد از بر تاج خورشيد تخت
  6. ز خاور بياراست تا باختر / پديد آمد از فرّ او كان زر
  7. مرا اختر خفته بيدار گشت / به‌مغز[7] اندر انديشه بسيار گشت
  8. بدانست کامد زمان سخن / كنون نو شود[8] روزگار كهن
  9. بر انديشه‌ی شهريار زمين[9] / بخفتم شبى لب[10] پر از آفرين
  10. چنان ديد روشن روانم به‌خواب / كه رخشنده شمعى بر آمد ز آب
  11. همه روى گيتى شب لاژورد[11] / از آن شمع گشتى چو ياقوت زرد
  12. در و دشت برسان ديبا[12] شدى / يكى تخت پيروزه پيدا شدى
  13. نشسته برو شهريارى چو ماه / يكى تاج بر سر بجاى كلاه
  14. رده بر كشيده سپاهش دو[13] ميل / بدست چپش هفتصد زنده پيل
  15. يكى پاك دستور پيشش بپاى / به‌داد و به‌دين[14] شاه را رهنماى
  16. مرا خيره گشتى سر از فرّ شاه / وزان[15] زنده پيلان و چندان[16] سپاه
  17. چو آن چهره‌ی خسروى ديدمى / از آن نامداران[17] بپرسيدمى
  18. كه اين[18] چرخ و ماه‌ست يا[19] تاج و گاه[20] / ستاره‌ست پيش اندرش[21] يا سپاه
  19. مرا[22] گفت كين شاه روم است و هند / ز قنّوج تا پيش درياى[23] سند
  20. که[24] ايران و توران ورا بنده‏اند / به‌راى و به‌فرمان او زنده‏اند
  21. بياراست روى زمين[25] را به‌داد / بپردخت[26] از آن تاج بر سر نهاد
  22. جهاندار[27] محمود شاه بزرگ / به ‌آبشخور آرد همى ميش و گرگ
  23. ز كشمير تا پيش درياى چين / برو شهرياران كنند آفرين
  24. چو كودك لب از شير مادر بشست / ز گهواره محمود گويد نخست[28]
  25. تو نيز آفرين كن كه گوينده‌یی / بدو نام جاويد جوينده‌یی
  26. نپيچد كسى سر ز فرمان اوى / نيارد گذشتن ز پيمان اوى‏[29]
  27. چو بيدار گشتم بجستم ز جاى / چه مايه شب تيره بودم بپاى
  28. بر آن شهريار آفرين خواندم / نبودم درم جان برافشاندم[30]
  29. بدل گفتم اين خواب را پاسخ‌ست / كه آواز او بر جهان فرّخ‌ست
  30. بران آفرين كو كند آفرين / بران بخت بيدار و تاج و نگین[31]
  31. ز فرّش جهان شد چو باغ بهار / هوا پر ز ابر و زمين پرنگار[32]
  32. از ابر اندرآمد به هنگام نم[33] / جهان شد بكردار باغ ارم
  33. به‌ايران همه خوبى از داد اوست / كجا هست مردم همه ياد[34] اوست
  34. به بزم اندرون آسمان[35] وفاست[36] / به رزم اندرون تيز چنگ اژدهاست
  35. به‌ تن زنده پيل و به جان جبرئيل / به‌دست[37] ابر بهمن به‌دل[38] رود نيل
  36. سر بخت بدخواه با خشم اوى / چو دينار شد خوار[39] بر[40] چشم اوى
  37. نه كنداورى[41] گيرد از باج و گنج[42] / نه دل تيره دارد[43] ز رزم و ز رنج[44]
  38. هر آن كس كه دارد ز پروردگان / از آزاد و از نيكدل بردگان[45]
  39. شهنشاه[46] را سر بسر دوستدار[47] / به‌فرمانش بسته[48] كمر استوار
  40. شده هر یکی شاه بر کشوری / روان نامش بر همه منبری[49]
  41. نخستين برادرش كهتر بسال / كه در مردمى كس ندارد همال
  42. به[50] گيتى پرستنده فرّ نصر[51] / زيد شاد[52] در سايه‌ی پر[53] عصر
  43. كسى كه‌ش پدر ناصردین[54] بود / پی[55] تخت او تاج پروين[56] بود
  44. و ديگر دلاور سپهدار طوس / كه در جنگ بر شير دارد فسوس
  45. ببخشد درم هر چه يابد[57] ز دهر / همه[58] آفرين جوید[59] از دهر بهر
  46. به‌يزدان بود خلق را رهنماى / سر شاه[60] خواهد كه باشد بجاى
  47. جهان بى‏سر و تاج خسرو مباد / چنین هم[61] بماناد جاويد و شاد
  48. هميشه تن آباد[62] با تاج و تخت / ز درد و غم آزاد و پيروزبخت
  49. كنون باز گردم به آغاز كار / سوى نامور نامه‌ی[63] شهريار

[1]– لی: دراز

[2]– ف: که تا پاک یزدان جهان آفرید

[3]– ل، لن، ق2 تا و، ل2، ب: مرزبانی؛ متن= ف، آ؛ ف پس از این بیت بیتی افزوده است که در ب پس از بیت 158 آمده است:
ستم باد بر جان آن ماه و سال / که شد بر تن و جان او بدسگال

[4]– لن، ق2، لی، پ، آ،: بنمود برگاه؛ متن= ف، ق، و، ل2، ب

[5]– ل: ز نامش همه برفروزید تاج؛ ل، لن، ق2 تا آ، ب پس از این بیت افزوده‌اند:
چه گویی که خورشید تابان که(ل: چه)بود / کزو در جهان روشنایی فزود

[6]– ق2: فیروز بخت؛ ل: برافراشت کاخ و برافراشت تخت

[7]– ق2: به‌مهر

[8]– ل، ل2: شد آن

[9]– ل: چو باز آمدم نزد شاه زمین

[10]– ف: دل؛ لن، ق2، لی این بیت را ندارند؛ متن= هفت دست‌نویس دیگر؛ ق، آ، ب پیش از این بیت، لن، ق2، لی به‌جای این بیت، و و، ل2 پس از این بیت بیتِ زیر را افزوده‌اند:
دل من چو نور اندران تیره‌شب / نخفته(ق، ل، ب: بخفته؛ و: نهفته)گشاده دل و بسته لب
این بیت در ف، ل نیست

[11]– ف، لن تا پ، ل2، ب: لاجورد؛ متن= ل، و، آ

[12]– ق: دریا

[13]– ب: سه؛ ق2 این بیت را ندارد؛ در لن، لی این بیت پس از بیت 178 آمده است

[14]– و: به‌داد و دهش؛ ق2 این بیت را ندارد

[15]– ل2: از آن؛ ق2 این بیت را ندارد

[16]– ل2: چندین

[17]– ف: نامداری؛ متن= ده دست‌نویس دیگر

[18]– لن: که آن

[19]– ل، ل2: با

[20]– ب: تاج شاه

[21]– ل: گردآمده؛ ق، ل2: ستاره به پیش اندرش؛ پ: ستاره به پیش اندرون؛ متن= هفت دست‌نویس دیگر

[22]– ل، لن، ق2 تا ب: یکی؛ متن= ف، ق

[23]– پ: ز دریای قنوج تا پیش؛ در لن این بیت پس از بیت 176 آمده است

[24]– ل: از(یا: ز)؛ لن تا پ، آ، ل2، ب: به؛ متن= ف، و

[25]– ل: بیاراسته روی مه

[26]– ل: بپرداخت

[27]– ل: جهانبان

[28]– ق2: درست؛ در لن، ق2، لی این بیت با بیت سپسین پس و پیش شده است

[29]– در ل این بیت با بیت پیشین پس و پیش شده است؛ لن، ق2 تا آ این بیت را ندارند

[30]– ق: ورا شهریار زمین خواندم

[31]– لن، ق2، لی، پ، آ: فرخ زمین؛ و، ب: فرخ نگین؛ ل این بیت را ندارد؛ متن= ف، ق، ل2

[32]– و: چون نگار؛ لی: مشک‌بار

[33]– ل: به‌گیتی برآید بهر کانم نم(!)

[34]– ف، ق: جهان شادمان از دل شاد؛ متن= نه دست‌نویس دیگر

[35]– لن، و: آفتاب

[36]– ل، ق: سخاست؛ متن= نه دست‌نویس دیگر

[37]– ل، لن، ق2 تا آ، ب: به‌کف؛ متن= هفت دست‌نویس دیگر

[38]– لی: به‌تن؛ درق2 لت‌های این بیت پس و پیش شده‌اند.

[39]– ل، لن تا پ، آ، ب: خوارست؛ متن= ف، ق، و، ل2

[40]– ل: با

[41]– ل: نه کین‌آوری؛ متن= ده دست‌نویس دیگر

[42]– لن: از باج و گنج؛ ق2: از تاج و تخت؛ آ: از باج و رنج؛ متن= هشت دست‌نویس دیگر

[43]– آ: دارم

[44]– ل: ز رنج و ز گنج؛ ق: ز آرزم و رنج؛ ق2: ز آزرم و بخت؛ آ: ز رزم و ز گنج؛ متن= هفت دست‌نویس دیگر

[45]– ق، لی: بندگان؛ آ: (207 آ + 208 ب):
هر آنکس که دارد ز پروردگار / به‌فرمان ببسته کمر استوار

[46]– ب: همه شاه

[47]– ل: همه بندگان پیش او خواستار

[48]– ل، لن، ق2، لی، پ، آ، ل2: به‌فرمان ببسته؛ متن= ق، و، ب، ف این بیت را ندارند؛ آ تنها لت دوم بیت را دارد.

[49]– ق، پ: دفتری؛ ل، لن، ق2، لی، آ، ل2، ب این بیت را ندارند؛ در ف پس از این بیت بیت 163 آمده است؛ در ق این بیت را نیز افزوده‌اند:
به‌مردی و جلدی و زور مهان / ندیدم چون ایشان کس اندر جهان
ق پس از این بیت سرنویس دارد: گفتار اندر ستایش امیر نصر ناصرالدین

[50]– لن، ق2 تا ب: ز؛ ل این بیت را ندارد؛ متن= ف، ق

[51]– لن، ق، لی، پ، و، ب: فر و نصر؛ آ: میر نصر؛ متن= ف، ق، ل2

[52]– ق2: شاه

[53]– لن، ق2 تا آ: شاه؛ ب: فر با؛ متن= ف، ق، ل2

[54]– ل، لن، ق، پ، ل2: ناصرالدین؛ و این بیت را ندارد؛ متن= ف، ق2، لی، آ، ب

[55]– ل، لن، ق، ق2، پ، آ: سر؛ لی: سرو؛ متن: ف، ل2، ب

[56]– ق: سر تاج و تختش به پروین؛ ق، پ، و پس از این بیت افزوده‌اند:
خداوند مردی و رای و هنر / بدو شادمان مهتران سربسر

[57]– لن، ق، آ: دارد؛ لی این بیت را ندارد؛ متن= ف، ل، و، ل2، ب

[58]– ل، لن، ق، ق2، پ، و، آ، ب: همی؛ متن= ف؛ ل2

[59]– ل: جواید؛ لن، ق2، پ: یابد؛ و، آ، ب: خواهد؛ متن= ف، ق، ل2

[60]– ل: خویش

[61]– ل، لن، ق2 تا ب: همیشه؛ متن= ف، ق

[62]– ل2: ترا باد

[63]– ف، ل، ق، لی، و، ب: نامه‌ی نامور؛ متن= لن، ق2، لی، آ، ل2

————

واژگان دشوار:

لاژورد: كبود رنگ همچون لاجورد

میل: مقیاس مسافت

قنوج: شهری در هند

آبشخور: سرچشمه

همال: همتا، حریف

————

موارد اختلاف با چاپ مسکو:

بیت 162: خداوند تاج و خداوند تخت / جهاندار بیدار و پیروزبخت (این بیت در چاپ مسکو الحاقی تشخیص داده شده است).

بیت 163: جهان آفرین تا جهان آفرید / چنو مرزبانی نیامد پدید

بیت 164: و خورشید بر چرخ بنمود تاج / زمین شد بکردار تابنده عاج

بیت 168: بدانستم آمد زمان سخن / كنون نو شود روزگار كهن

[دل من چو نور اندران تیره‌شب / نخفته گشاده دل و بسته لب] (این بیت که در تصحیح خالقی الحاقی تشخیص داده شده در چاپ مسکو در متن و داخل قلاب آمده است).

بیت 174: رده بر كشيده سپاهش دو ميل / بدست چپش هفتصد ژنده پيل

بیت 176: مرا خيره گشتى سر از فرّ شاه / وزان ژنده پيلان و چندان سپاه

بیت 179: یکی گفت كاين شاه روم است و هند / ز قنّوج تا پيش درياى سند

بیت 180: به ايران و توران ورا بنده‏اند / به‌راى و به‌فرمان او زنده‏اند

بیت 186: [نپيچد كسى سر ز فرمان اوى / نيارد گذشتن ز پيمان اوى‏]

بیت 190: بران آفرين كو كند آفرين / بران بخت بيدار و فرخ زمین

بیت 194: به بزم اندرون آسمان سخاست / به رزم اندرون تيز چنگ اژدهاست

بیت 195: به‌ تن ژنده پيل و به جان جبرئيل / به‌کف ابر بهمن به‌دل رود نيل

بیت 196: سر بخت بدخواه با خشم اوى / چو دينار شد خوارست بر چشم اوى

بیت 199: شهنشاه را سر بسر دوستوار / به‌فرمان ببسته كمر استوار

بیت 200: شده هر یکی شاه بر کشوری / روان نامش بر همه دفتری (در چاپ مسکو الحاقی تشخیص داده شده است)

بیت 202: ز گيتى پرستنده فرّ و نصر / زيد شاد در سايه‌ی شاه عصر

بیت 203: كسى كه‌ش پدر ناصرالدین بود / سر تخت او تاج پروين بود

بیت 205: ببخشد درم هر چه يابد ز دهر / همه آفرين یابد از دهر بهر

بیت 207: جهان بى‏سر و تاج خسرو مباد / همیشه بماناد جاويد و شاد

بیت 209: كنون باز گردم به آغاز كار / سوى نامه‌ی نامور شهريار

————

برای راهنمای استفاده از وبلاگ اینجا را ببینید

معرفی دستنویس کتابخانه ملی فلورانس

دستنویس کتابخانهء ملی فلورانس Biblioteca nazionaie centraie di Firenze بنشان Ms.CI.III.24 ،اندازه 32*48 سانتیمتر،265 برگ،ناتمام،بی‌تصویر خط نسخ،کاتب ناشناس،محل نامعلوم،مورخ سی ام محرم 614 هجری قمری(برابر 9 مه 1217 میلادی).

این دستنویس با مقدمهء منثور آغازمی‌گردد،ولی صفحات نخستین آن‌که شاید حاوی مقدمهء کهن بوده افتاده است و تنها سه صفحه از اواخر آن افسانهء محمود و فردوسی است مانده است و پایان مقدمه نیز افتاده است و از این‌رو هجونامه و فهرست‌ مطالب کتاب را هم ندارد.متن ناقص چنین آغاز می‌گردد:

کی بودی بدیهه انج از وی درخواستندی در حال بگفتی…

صفحات متن اصلی در چهار ستون جدول‌بندی شده‌اند و بیشتر صفحات یک یا دو لوح دارند که در آنها عباراتی به عربی و خط کوفی آمده‌ است.ولی عبارت لوح نخستین آغاز متن اصلی به فارسی است و آن چنین است:

بنام‌ ایزد بخشایندهء بخشایشگر.

شمار بیتهای صفحه‌ها متفاوت است.هر صفحه بدون لوح و سرنویس دارای 54 بیت و اگر یک لوح داشته باشد 46 بیت و اگر دو لوح داشته باشد 38 بیت و اگر دو لوح و یک یا چند سرنویس داشته باشد از 38 بیت هم کمتر می‌گردد. در بالای بیتها گاه در معنی و ترجمهء واژه‌ها چیزی به ترکی عثمانی نوشته‌اند.این‌ دستنویس تنها شامل نیمهء نخستین شاهنامه یعنی تا پایان پادشاهی کیخسروست و صفحهء آخر آن چنین ختم می‌گردد:

بر آن آفرین کافرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید

تمام شد مجلّد اوّل از شاه‌نامه بپیروزی و خرّمی روز سه‌شنبه سیئم ماه مبارک محرم سال‌ ششصد و چهارده بحمد اللّه تعالی و حسن توفیقه و صلی اللّه علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین الیّبین.

خواست از سیئم روز سی‌ام است و نه سوم.چون سوم را بصورتهای‌ سیم و سوم می‌نویسد.و دیگر این‌که روز سوم محرم سال 614 چهارشنبه می‌شود و نه‌ سه‌شنبه.ولی سی‌ام محرم آن سال روز سه‌شنبه بوده است.این دستنویس در سدهء شانزدهم در زمان پاپ هشتم گروگور به رم،و سپس در سدهء هفدهم به فلورانس رفته و در آنجا چند صد سال با عنوان از تفسیر قران پارسی ناشناس مانده بود تا آن‌که بهمت آقای‌ پروفسور پیه مونتزه کشف گردید.هم ایشان در مقاله ای این دستنویس را به تفضیل معرفی کرده اند.بر طبق شمارش ایشات این دستنویس دارای 21947 بیت است که همین‌ مقدار در چاپ اول مسکو 22647 بیت و در چاپ فولرس و برخیم 25058 بیت است.